در گفتگو با شیخ القرآن و الحدیث مولوی عین النعیم
نگارش و تحریر از داکتر محمدامین احمدی
مقدمه:
عالم جلیلالقدر شیخ صاحب مولوی عین النعیم در سال ۱۳۲۰ هجری خورشیدی در روستای منزو ، ولسوالی وازیخوا، ولایت پکتیکا دیده به جهان گشود. معظم له در زادگاه خود در نزد علمای محل طی پنج سال علوم اسلامی را که شامل صرف، نحو، منطق، بلاغت، فلسفه، حدیث، تفسیر، فقه و اصول فقه میشد عمدتاً به شکل خود آموز فرا میگیرد. به دلیل حدت ذهن، ذکاوت عالی و حافظه قوی خدادادی بعد از اینکه صرف و نحو را به شکل متعارف فرا میگیرد توانایی فهم کتب درسی دیگر را به دست آورده و کتابهای متداول درسی را در فقه، منطق، اصول، فلسفه، کلام (عقائد) حدیث و تفسیر مطالعه و مشکلات خویش را در نزد علمای مدرسه حل میکرده است. ایشان مطابق نصاب معمول مدارس دینی مطابق سنت معمول در خراسان قدیم علاوه بر علوم نقلی علوم عقلی (کلام و فلسفه) نیز آموخته است. ایشان در منطق، ایساغوجی، بدیع المیزان و شرح التهذیب و در فلسفه، هدایه الحکمه و در کلام، شرح عقائد النسفیه را در دوران تحصیل فراگرفته است. متون کلاسیک شعر فارسی از قبیل بوستان، گلستان، یوسف و زلیخا را در دوران کودکی قرائت کرده و خود نیز سالها این متون را تدریس کرده است و بسیاری از اشعار نغز و دلنشین این متون را حفظ دارد و حافظ کل قرآن کریم میباشد. مشار الیه مطابق سنت معمول در افغانستان، عالم حنفی ماتریدی است. در زمان سلطنت به تدریس علوم دینی شروع میکند مدت 14 سال تمام تا زمان کودتا توسط حزب دموکراتیک خلق، تدریس میکند. در دوره طالبان به منصب قضاوت گماشته میشود و در دوره جمهوری اسلامی در سمت مفتش قضایی در کابل مقرر میگردد، تا اینکه به تقاعد سوق داده میشود. در کابل مدتی در انکشاف نصاب تعلیمی وزارت معارف ایفای وظیفه میکند و اکنون عضو شورای علمای سرتاسری افغانستان است و به عنوان یک عالم جید و دلسوز عضو هیئت مذاکره کننده جمهوری اسلامی است [هرچند رسما اعلان نشده است] و این هیئت را در مسایل مربوط به صلح و مذاکره از نگاه شرعی کمک میکند. زبان مشترک میان این جانب و ایشان زبان همدلی است چرا که همدلی از همزبانی بهتر است. لذا ایشان مطالب علمی و اندوختههایش را عمدتا به زبان پشتو شرح میدهد و من به فارسی میفهمم و آن را به قید قلم میآورم.
در گفتگوی فوق ایشان با تحلیل و بررسی نسبتا جامع از آیات قرآن و احادیث نبوی توضیح میدهد که قطع جنگ و برقراری آتش بس میان دو طائفه از مسلمان واجب فوری است. چون جنگ میان دو طائفه از مسلمان تحت هر عنوانی که باشد، شدیدا حرام است و غیر از شرک به خداوند گناهی بزرگتر از آن وجود ندارد. بعد از قطع جنگ، طرفین منازعه اختلاف خود را بر اساس عدالت و قسط حل کرده و صلح کنند. همچنین ایشان معتقد است که جهاد در اسلام (بر اساس آیات قرآن) از نوع دفاعی است، نه تعرضی. هدف از آن دفاع از آزادی دینی مسلمانان است نه تحمیل دین اسلام. به عقیده ایشان آیات مربوط به قتال با مشرکین که در سوره توبه آمده است، خاص است فقط مربوط میشود به قتال با مشرکین عرب در صدر اسلام. لذا عام نمیباشند که به همه مسلمانان در همه زمانها و مکانها دستور داده باشند که با مشرکین زمان و مکان خود جهاد کنند. رابطه نیک با کفار غیر حربی منع نشده است و آیاتی که میگویند یهود و نصاری دشمنی شما را در دل دارند، از سنخ خبر است و به طور خاص از دشمنی یهود و نصارای زمان پیامبر خبر میدهد، نه اینکه از سنخ قضیه کلیه حقیقیه بوده و خبر دهند که تمامی اهل کتاب در همه جا و در همه زمانها دشمن مسلمانان اند. اگر چنین میبود به خبر کذب تبدیل میشد.
در این گفتگو به هفت پرسش اساسی با تحلیل قرآنی جواب داده است. اینک شما را دعوت میکنم به این خواندن آن.
سوال اول: جناب مولوی صاحب از آیه مبارکه «و ان طانفتان من المؤمنین اقتتلوا … » در باب جنگ و صلح چه چیز میتوان آموخت؟ به موجب این آیه حکم خداوند در باب جنگ و صلح میان دو گروه از مسلمانان چیست؟
جواب:
بسم الله الرحمن الرحیم
و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما علی الاخری فقاتلو التی تبغی حتی تفیء الی امرالله فإن فائت فأصلحوا بینهما بالعدل و اقسطوا إن الله یحب المقسطین (9) انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم واتقوالله لعلکم ترحمون (10) آیات نهم و دهم سوره حجرات
- در مورد جنگ و قتال دو گروه از مسلمان، حال این دو گروه از هر نوعی که باشد، در قدم نخست بر سایر مسلمانان فرض است که میانشان صلح ایجاد کنند، یعنی به قتال میان آنان خاتمه بخشد. به این ترتیب مراد از صلح در بخش نخست آیه، خاتمه دادن به قتال و بر قراری آتش بس است. بنابراین ایجاد آتش بس و قطع جنگ میان دو گروه از مسلمان واجب فوری است و تأخیر در آن جایز نیست. اگر ایجاد آتش بس بر گروه سوم از مسلمانان واجب باشد، پس قطع جنگ بر خود آن دو گروه به طریق اولی واجب است.
- اگر یکی از طرفین تن به آتش بس نداد و به جنگ ادامه داد بر مسلمانان واجب است که با متجاوز بجنگند تا به امر خداوند که همان قطع جنگ و تجاوز است برگردد.
دلیل اینکه قطع جنگ و آتش بس واجب است و برای اجرای آن حتی واجب است که با گروه متجاوز باید جنگید تا تن به قطع جنگ و تجاوز دهند این است که قتل و کشتار بعد از شرک به خداوند بزرگترین گناه است و جان آدمی از حرمت غیر قابل توصیف برخوردار است. آیات مبارکه قرآنی ای بسیار بر این مدعا دلالت دارند:
ماکان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الا خطأً … سوره نساء آیه 92 زبان این آیه با نکره در سیاق نفی و در قالب جمله خبریه قتل یک مؤمن را توسط مؤمن دیگر به کلی نفی میکند و آن را از باب تغلیظ (بیان شدت حرمت و قباحت آن) ممتنع و محال میداند، یعنی ممکن نیست که کسی با وجود برخورداری از ایمان، مؤمن دیگر را تعمدا به قتل برساند. و در آیه بعد میفرماید: و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزآؤه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و لعنه و اعد له عذابا عظیما (93) اگر کسی عمدا مؤمنی را به قتل رساند، سزایش این است که برای ابد در جهنم میماند، مورد خشم خداوند بوده و خداوند عذاب دردناک را برای او فراهم کرده است.
در آیه 94 همین سوره میفرماید: یا ایهاالذین آمنوا اذا ضربتم فی سبیا لله فتبینوا و لا تقولوا لمن القی الیکمالسلام لست مؤمنا تبتغون عرض الحیوه الدنیا… به خاطر رسیدن به مال دنیا کسی را که ادعای مسلمانی میکند نگویید که مؤمن نیستی.
این آیات دلالت دارند که قتل مسلمان بزرگترین گناه است و گناه بزرگتر از آن به جز شرک به خدا، وجود ندارد. مراد از مؤمن مطابق آیه یاشده کسی است که ادعای مسلمانی میکند و لو خود اهل ارتکاب گناه کبیره باشد، چون اگر مرتکب گناه کبیره را کافر بدانیم از موضع مذاهب اسلامی خارج و به گفتار خوارج تن در دادهایم.
در احادیث نبوی نیز شدیدا از قتال مسلمانان بایکدیگر نهی شده است: أن رسول الله صلی الله علیه و سلم قال فی خطبته یوم النحر بمنیً فی حجه الوداع « إن دماءکم و اموالکم و أعراضکم حرام علیکم کحرمة یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا ألا هل بلّغت…..قال لاترجعوا بعدی کفارا یضرب بعضکم رقاب بعض.. » صحیح البخاری حدیث شماره 7078 ترجمه: رسول خدا در روز عید قربان در حجة الودواع فرمود: «همانا خونها، اموال و آبروی شما بر یکدیگر حرام است درست مانند حرمت امروز ، این ماه و این شهر. آیا پیام الاهی را ابلاغ کردم…. سپس فرمود بعد از من از دین برگشته و کافر نشوید که گردنهای یکدیگر را بزنید.» از باب تأکید و تغلیظ در ممنوعیت قتال با یکدیگر و حرمت آن، فرموده است که کافر نشوید.
چون قتل و قتال مسلمانان گناه بزرگ است قطع جنگ و مقاتله میان آنان واجب فوری است. بنا براین برقراری آتش بس واجب فوری است. آیه بعدی نیز مسلمانان را برادر نامیده و بر قراری صلح را که قطع جنگ باشد واجب فوری میداند.
- بخش دوم آیه دلالت دارد که بعد از قطع فوری جنگ، باید میان آنها بر اساس عدالت صلح کرد، یعنی اختلاف و نزاع را بر اساس عدل حل و فصل کرد. و با طرفین منازعه با قسط رفتار کرد. در واقع مراد از صلح دوم، حل منازعه و ایجاد صلح عادلانه است. از این آیه فهمیده میشود که صلح همیشگی در فضای عاری از جنگ بر اساس عدالت باشد و صلح باید عدالت و قسط را برای جوانب به بار آورد.
سوال دوم: گروهی که با ادامه تجاوز و جنگ قدرت را به دست گیرد، و یا برای آن تلاش کند چه حکم دارد؟
جواب: حرام قطعی است، چون قتل حرام قطعی است و مصداق سخن پیامبر است که فرمود لاترجعون بعدی کفارا از باب تغلیظ و شدت نکوهش و اظهار شدت حرمت آن تعبیر کرده است که این عمل به مثابه کافر شدن است. همچنین در حدیث دیگر از پیامبر اسلام نقل شده است که فرمود: سباب المسلم فسوق و قتاله کفر (صحیح مسلم، حدیث شماره 64) دشنام دادن مسلمان فسق است اما کشتن وی کفر است. همانگونه که پیش از این توضیح داده شد از باب بیان شدت و غلظت گناه این عمل از آن تعبیر به کفر شده است. از تعبیر فإن بغت …( یعنی اگر تجاوز کرد،) فقاتلوالتی تبغی (پس بجنگید با گروهی که تجاوز کرده و به قطع جنگ تن نداده است)… در آیه مورد بحث (آیه نهم سوره حجرات) فهمیده میشود که تداوم جنگ برای کسب قدرت، و کسب قدرت از راه غلبه مصداق تجاوز و بغی بر حقوق دیگر مسلمان بوده و از گناهان کبیره است. پس حکومت از راه تغلب به مشروعیت دینی نمیرسد، لذا عزل فرد و گروهی که از را غلبه و تجاوز به قدرت میرسد به طرق مسالت آمیز واجب است. اما جنگ و قیام مسلحانه جایز نیست چون باعث فتنه میشود و قاعده فقهی «درء الفتنه اولی من جلب المصلحه» (دفع فتنه، که در اینجا مراد از آن در اینجا تداوم جنگ، قتل و غارت است، بهتر است از جلب مصلحت) حکم مینماید که جنگ علیه حکومت مستقر و لو متغلب را از باب دفع فتنه جایز ندانیم.
سوال سوم: مدلول و محتوای آیات جهاد و قتال چیست، هدف از جهاد چیست و چگونه جنگهایی از نگاه قرآن جهاد شناخته میشود؟
جواب: آیات دال بر جهاد و قتال با کفار دو گونهاند: آیات مطلق مانند آیه یا ایهاالنبی جاهدالکفار والمنافقین واغلظ علیهم .. (توبه آیه 73)و آیات مقید. مطابق قاعده اصولی اطلاق مطلقات توسط آیات مقید، مقید میشوند یعنی مطلقات حمل بر مقید میشود. بر این اساس باید دید آیات مقید، جهاد با کدام دسته از کفار و مشرکین را تجویز کرده است و هدف از آن چیست.
- جهاد با مشرکین که حکم میکند مشرکین را در هرجا یافتید بکشید مخصوص مشرکین عرب در زمان پیامبر اسلام است. نه اینکه یک حکم کلی در رابطه با تمامی مشرکین در سراسر عالم و در همه زمانها بوده باشد. از مضمون و سیاق آیات مربوطه این مدعا دانسته میشود: واقتلوهم حیث ثقفتموهم و اخرجوهم من حیث اخرجوکم والفتنه اشد من القتل (بقره: 191) معلوم است که کفار قریش مسلمانان را از مکه اخراج کرده بودند و سعی داشتند آنها را از مسلمانی برگردانند. پس منظور از آیه قتال با این دسته از مشرکان است، عمومیت ندارد و حکم کلی از آن فهمیده نمیشود. مراد از فتنه آزار و کوششی است که کفار قریش به منظور از میان بردن دین و ایمان مسلمانان به کار میبردند و میخواستند آنها دوباره کافر شوند. قرینه دیگر دال بر اینکه مراد از قتال با مشرکین، مشرکین عرب در عصر پیامبر است. این آیه است که میفرماید: الا تقاتلون قوما نکثوا أیمانهم و هموا بإخراج الرسول و هم بدءوکم اول مره (توبه: آیه 13) قومی که پیمان شکست و بر اخراج پیامبر تلاش ورزید و در جنگ پیشقدم شدند، مشرکین قریش بودند. به همین قرینه آیه سوره توبه که میگوید فاذانسلخ الاشهر الجرم فاقتلوا لمشرکین حیث وجدتموهم … (آیه 5) نیز معنا میشود که مراد مشرکین قریش بوده است. از سیاق خود آیه نیز به دست میآید.
همین طور آیهای که میفرماید با کفار بجنگید تا یا اسلام بیاورند و یا جزیه دهند نیز مربوط است به کفاری که برای دین مسلمانان فتنه است یعنی در مقام جنگ با مسلمانان و تغییر دین آنان بوده باشد. یعنی اطللاق این آیه نیز به کمک آیات مقید، مقید میشود. با این دسته از کفار باید جنگید تا این خطر یا از طریق مسلمان شدن شان و یا از طریق مصالحه و قبول جزیه دفع شود. در واقع جزیه، خراجی است که در طی یک مصالحه بر این دسته از کفار وضع میشود. (در واقع از این لحاظ اختصاص به کفار ندارد ممکن است در مقام صلح و متارکه جنگ، خراج بر گروهی از مسلمانان از طرف کفار وضع شود. برای مسلمانان تن دادن به این جزیه در برابر صلح و ختم جنگ جایز است.) چون اولا مسلمانان به موجب آیات قرآن که بعدا توضیح خواهیم داد، حق ندارند، دین شان را تحمیل کنند، پس هدف از جهاد تحمیل دین اسلام بر کفار نیست و ثانیاً مسلمانان از یرقرای رابطه و نیکی با کفاری که با مسلمانان نجنگیده و آنان را از دیار شان اخراج نکرده منع نشده است . این آیه بعدا نقل و توضیح داده خواهد شد. پس اصل در اسلام بر عدم جنگ با کفار است. جنگ با مشرکین، مخصوص مشرکین عرب آن زمان است.
- اما جنگ با اهل کتاب، نیز اهل کتابی است که محارب باشند و اخذ جزیه از باب حرابت است نه آن دسته از اهل کتاب داخل جنگ با مسلمانان نبوده و برای آنها فتنه نباشد. و هدف از جهاد تأمین آزادی دینی از برای مسلمانان و دعوت به اسلام است. این مطلب در پاسخ به سوال بعدی بهتر توضیح داده میشود. یعنی جنگ با کفار مطلق نیست و آیات مطلق توسط آیات ذیل مقید میشوند:
- و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لاتعتدوا ان الله لایحب المعتدین (سوره بقره آیه 190) ترجمه: در راه خداوند با کسانی بجنگید که با شما میجنگند و تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد.
- أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا و إن الله علی نصرهم لقدیر (39) الذین اخرجو من دیارهم بغیر حق الا ان یقولوا ربناالله و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا و لینصرن الله من ینصره إن الله لقوی عزیز (40) الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوه و آتوالزکاه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبه الامور(41) حج: آیات 39 الی 41. ترجمه: به کسانی که با آنها جنگ شده است به دلیل اینکه مورد ستم واقع شده اند، اجازه جهاد داده شده است و خداوند توانا ست که آنان را یاری دهد. کسانی که از خانههای شان به ناحق اخراج شدند صرفا به این دلیل که میگفتند پروردگار ما خداوند است و اگر نبود که خداوند مردم را توسط یکدیگر دفع میکند، صومعهها، کلیساها، کنیسهها و مساجد که محل عبادت اند منهدم میشدند و به تحقیق خداوند کسانی را که او را یاری میکند یاری میکند .کسانی که اگر ما آنان را در زمین مکنت دهیم نماز به پا داشته و زکات میپردازند، امر به معروف و نهی از منکر میکنند و فرجام امور از آن خدااست.
این آیات به خوبی هدف از جهاد را که همان دفاع از آزادی دینی مسلمانان است و اینکه مسلمان به دلیل هویت و عمل مسلمانی سرکوب نشود توضیح میدهد لذا تعبیر به دفاع متقابل انسانها توسط یکدیگر کرده است که در نتیجه آن مراکز نیایش ادیان گوناگون محفوظ میماند. آیات مطلق که حکم به جهاد میکند و از ظاهر آن جهاد تعرضی فهمیده میشود، حمل بر این آیات مقید میشود.
سوال چهارم: در چه صورت و تحت چه شرایطی میتوان یک سرزمین اسلامی را اشغال شده توسط کفار به شمار آورد؟
جواب : برای پاسخ به این سوال نخست لازم است در مقدمه با این پرسش جواب داده شود که سبب و علت فرضیت (فرض شدن) جهاد کفر کافر است و یا حرب و حرابت (یعنی جنک کفار با مسلمانان است؟ اگر سبب فرضیت جهاد کفر کافر باشد، جهاد تعرضی میشود و اگر سبب فرضیت جهاد حرب و محاربه کفار با مسلمانان باشد، جهاد از سنخ دفاع میشود، لکن علت و سبب فرضیت جهاد کفر کافر نیست، چون اولا آیاتی فراوان وجود دارد که دلالت دارند بر اینکه هدف از رسالت این نیست که دین را بر همه تحمیل کند. اگر علت فرضیت جهاد کفر کافر میبود، کافر چارهای نداشت جز قبول مسلمانی. لذا این دسته از آیات روشن میکننند که هدف از جهاد تحمیل دین نیست بلکه دفاع است:
- لو شاء ربک لآمن من فیالارض کلهم جمیعا أفأنت تکرهالناس جمیعا حتی یکونوا مؤمنین (یونس آیه 99)میفرماید؛ اگر خداوند میخواست همه ایمان میآوردند، با استفهام انکاری میپرسد آیا توی پیامبر میخواهی مردم را ملزم و مجبور کنی که مؤمن شوند. 2. و لو شاء ربک لجعلالناس امه واحده و لایزالون مختلفین (هود آیه 118): اگر خداوند میخواست همه مردم را یک امت قرار میداد و لکن انسانها همیشه مختلف و گوناگون اند.3 . لااکراه فیالدین قد تبین الرشد من الغی… (بقره آیه 256). در دین اکراه نیست. 4. و قل للذین اوتوالکتاب والامیین أأسلمتم فإن اسلموا فإن اسلموا فقد اهتدوا و إن تولوا فإنما علیک البلاغ المبین والله بصیر بالعباد (آل عمران: آیه 20) به اهل کتاب و مشرکین بگو آیا مسلمان میشوید. اگر مسلمان شدند، هدایت شدهاند اگر روی گرداندند شما به وظیفه خود که رساندن پیام است عمل کردهاید. وظیفه شما ابلاغ پیام الاهی است. 5. فذکر انما انت مذکر فلست علیهم بمصیطر (غاشیه آیات 21 و 22) خطاب به پیامبر میفرماید یاد آوری کن همانا تذکر دهنده هستی و بر آنان تسلط نداری.
پس نظر به این آیات، دین به اجبار و اکراه بر مردم تحمیل نمیشود.
و ثانیا آیات فراوان داریم که زندگی مسالمت آمیز با کفار و نیکی با آنان را منع نمیکنند، اگر کفر سبب فرض شدن جهاد میبود هیچگونه مراوده خوب با کفار مجاز نمیشد:
- لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فیالدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین (جمعه: آیه 8) خداوند از نیکی و رفتار عادلانه با کسانیکه در دین با شما جنگ نکردهاند و شما را از خانههای تان اخراج نکردهاند منع نکرده است. 2. و ان جنحوا للسلم فاجنح لها … (انفال آیه 61) اگر کفار محارب به صلح و ترک قتال مایل شدند شما هم اجابت کنید.
اگر علت فرض شدن جهاد کفر کافر میبود جهاد با قبول جذیه ختم نمیشد. توجه به این نکته روشن میکند که جزیه نیز از باب حرابت است، یعنی با کفاری که بر سر دین با مسلمانان در ستیز و جنگ اند، باید جنگید تا تسلیم شوند و پرداخت باج (جزیه) را قبول کنند، در صورتی که مسلمان نشوند. در مقام جنگ و ترک مخاصمه، به قول امام حسن شیبانی در سیر کبیر ، کتاب الصلح، پرداخت باج بر مسلمان نیز تحمیل میشود، اختصاص به کفار ندارد، چون از باب محاربه است.
و هدف از جهاد و قتال نیز دفع فتنه از دین مسلمانان است تا به خاطر دین شان آزار و اذیت نشوند و دین شان آزاد شود حتی لاتکون فتنه . این آیه توضیح داده خواهد شد. به قرینه آیه 191 سوره بقره که میفرماید: واقتلوهم حیث ثقفتموهم و اخرجوهم من حیث اخرجوکم والفتنه اشد من القتل .. مراد از فتنه آزار و اذیت مسلمانان و جنگ با آنان بر سر دین شان است تا آنها را از دین شان برگردانند. این حکم همانگونه که پیش از این توضیح داده شد در مورد مشرکین قریش صادر شده است. رفتار آنان با مسلمانان این بود که میخواستند از دین شان برگردند و در این راه آنان را آزار میدادند و از خانههای شان اخراج میکردند. این فتنه است. هم چنین آیه 117 سوره بقره نیز بر همین سیاق است: یسألونک عن الشهر الحرام قتال فیه قل قتال فیه کبیر و صد عن سبیل الله و کفربه والمسجد الحرام و اخراج اهله منه اکبر عندالله و الفتنه اکبر من القتل و لایزالون یقاتلونکم حتی یردوکم عن دینکم و ان استطاعوا الی آخر الایه. از شما راجع به جنگ در ماه حرام میپرسند بگو که جنگ در ماه حرام گناه سنگین است اما ایجاد ممانعت بر راه دعوت به خداوند و کفر به خدا و مسجد الحرام و اخراج اهل حرم از آن، گناه بزرگتر است فتنه بزرگتر از قتل است و آنان مدام با شما میجنگند تا اگر بتوانند شما را از دین برگردانند.
بنابراین هدف از جهاد رفع فتنه یعنی قتل و آزار رساندن به مسلمان به جهت دین و اعتقادات دینی شان است تا دین مسلمانان آزاد شود. و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین کله لله به همین معنا است یعنی با کفار بجنگید تا فتنه یعنی ضرر رفع شود و در نتیجه دین مسلمانان آزاد شود نه اینکه تنها دین اسلام دین همه شود. این آیه از آن جهت که خاص است و به مشرکین عرب اختصاص دارد از این حقیقت خبر میدهد که تا در نتیجه جهاد با مشرکین عرب دین یعنی عبادت و طاعت در سرزمین حجاز خالصا برای خداوند باشد، یعنی فقط خداوند عبادت شود.
بر اساس این توضیحات میتوان گفت اشغال از نظر دینی وقتی محقق می شود که در نتیجه تسلط کفار بر سرزمین مسلمانان آزادی دینی مسلمانان از میان برود و مسلمانان به جهت دین شان تحت فشار و سرکوب قرار گیرند.
سوال پنجم: مراد از آیاتی که مسلمانان را ازدوستی با کفار، از جمله یهود و نصاری منع میکند و میگوید که آنها دشمن شما است، چیست؟
جواب: به قرینه آیات دیگر این آیات مسلمانان را از دوستی با کفار محارب منع کرده است نه اینکه مطلق دوستی و مراوده نیک را منع کرده باشند، چون حرب (یعنی جنگ) و حرابت سبب فرضیت جهاد هم است و آیات دیگر مسلمانان را از نیکی با کفار منع نکرده است. اما آیهای شریفه که میفرماید لن ترضی عنک الیهود و النصاری …. جمله خبریه است از عدم رضایت یهود و نصارای عصر پیامبر خبر میدهد نه اینکه به صورت و عام کلی خبر دهد که هر یهود و نصاری اینگونه است اگر چنین میبود لازم میآمد که آیه نعوذ بالله کذب باشد، چون بعضی از یهودیها و نصرانیها مسلمان شده است اگر کلی میبود نباید هیچ یهودیای مسلمان میشد و هیچ یهودیای دوست مسلمان نمیشد. در حالیکه اینها خلاف واقع است.
سوال ششم: آیه سوره مائده را که میفرماید من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون ….. چگونه تفسیر میفرمایید؟ مراد از کفر در این آیه چیست؟
جواب مراد از کقر در آیه از باب تغلیظ است نه کفر واقعی چون اعتقاد به کفر واقعی چنین حاکمی که فقط مرتکب کناه کبیره شده است از عقاید خوارج است که گناه کبیره را موجب کفر میدانستند و بر اساس آن خلفای اموی را تکفیر میکردند.